آن روز كه گل وجود آدمى سرشته شد و ابعاد معنوى و ادراكى او به تقدير درآمد، گونه اى از منشها و خصلتها و ادراكهاى اخلاقى در او به وديعت نهاده شد تا در فصل شكوفايى استعدادهايش، بى هيچ باغبان و معلم، برساقه هاى جوان نو رسته وجودش جوانه زند. در فرهنگ واژگان عرب، (آفرينش) و (اخلاق) آبشخور معنايى يگانه دارند. هر چند (خَلق) به معناى ايجاد و ابداع است و (خُلق) به مفهوم سجيّه و اخلاق، ولى همپاى تمايز معنايى، به دليل آن كه هر دو واژه از ماده اى واحد برآمده اند، در بخشى ازمعنى، اشتراك نيز دارند و در مفهوم آن دو، نوعى سنجش، اندازه گيرى، تقدير و پيدايش براساس محاسبه و در شكل خاصى ملاحظه شده است. (ر . ك: مفردات راغب) (خلقت) بر دو گونه آفرينش در قرآن اطلاق شده است: 1. ابداع و ايجاد يك شيئ بدون سابقه و پيشينه وجودى: (خلق السموات و الارض) و نيز (بديع السموات و الارض). 2. پديد آوردن يك موجود از موجود پيشين و ساختن و پرداختن نوين آن: (خلقكم من نفس واحدة). (اخلاق) نيز به دو بخش و دوگونه تقسيم پذير است: 1. آنچه به صورت استعداد در سرشت آدمى نهاده شده و انسان خود در ايجاد اصل آن دخالتى نداشته است: (خلق الانسان من عجل) و (ان الانسان خلق هلوعاً). 2. روشها و منشهايى كه انسان در پديد آوردن آنها و متخلق شدن به آنها سهم دارد و بدان جهت تمجيد يا سرزنش مى شود: (انك لعلى خلق عظيم)، (ثمّ قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او أشدّ قسوة). (خلقت) و (اخلاق) رابطه تنگاتنگى با (فطرت) دارند، با اين تفاوت كه (خلقت) رقم زننده فطرت وچه بسا مرادف با آن است و(اخلاق) بخشى از فطرت و برآمده از آن. اين است كه انسان از دورترين نقطه تاريخ و در بدوى ترين جوامع و مجموعه هاى انسانى، از نوعى اخلاق و قواعد رفتار و منش اجتماعى برخوردار بوده است و انديشمندان و ژرفكاوان نيز از ديرزمان به مقوله اخلاق پرداخته اند و در ساحت اين تحقيق به نكته سنجى هاى فراوان همت گمارده اند. ژرفكاوان وادى اخلاق، از دو منظر به آن نگريسته اند: ييك. شناخت اهميت و نقش اخلاق در زندگى جمعى، شناسايى اخلاق نيك و اخلاق ناپسند، راههاى كسب يا تقويت اخلاق نيك، روشهاى پرهيز از اخلاق بد و… دو. شناسايى خاستگاه اخلاق و علل شكل گيرى باورهاى اخلاقى، اعتبارى بودن يا اصيل بودن اخلاق، اطلاق يا نسبيت اخلاق، مكانيسم پيدايش و پذيرش گزاره هاى اخلاقى، ملاك حسن و قبح، علت ديگرسانى مصداقهاى خوب و بد اخلاقى در فرهنگها وجوامع مختلف، نسبت ميان اخلاق و دين و… بيش تر تلاشهاى پيشين در قلمرو نگاه نخست صورت گرفته است و معمول كتابهاى اخلاقى به تبيين و توضيح مصاديق شايسته و ناشايست اخلاقى ـ از ديدگاه جامعه يا فرهنگى خاص ـ پرداخته اند، ولى در سده هاى اخير، بيش ترين توجه محققان به مباحثى از نوع دوم معطوف شده است، مباحثى كه با عنوان (فلسفه اخلاق) مطرح گشته و به مبادى و مبانى و خاستگاهها وفرايند شكل گيرى و اعتبار گزاره هاى اخلاقى پرداخته است. دغدغه امروز انديشمندان بشر، شناخت ماهيت اخلاق است، درحالى كه دلنگرانى عالمان اخلاقى در اعصار پيشين، چگونگى متخلق ساختن نفوس به باورهاى مسلم اخلاقى و گسترش دادن آنها در سطح جامعه بوده است. حق اين است كه اين هر دو نگاه و نگرانى بايسته وبجا بوده و هست و امروز هم بشر چون ديروز، از شكسته شدن قواعد اخلاقى به شدت رنج مى برد و آسيب مى بيند. اما از آنجا كه ترديد درمبانى و تشكيك درمبادى ارزشى اخلاق و ابهام در ماهيت و حقيقت آن، مجالى براى توصيه هاى اخلاقى و تدابير عملى باقى نمى گذارد، ناگزير، اصحاب انديشه و تحقيق، مى بايست نخست به تبيين مواضع و دريافتهاى خود در زمينه فلسفه اخلاق و موضوعات آن بپردازند. اين همه زمينه اى شد تا مجله پژوهشهاى قرآنى، يكى از موضوعات محورى خود را تحقيق و تأمل در فلسفه اخلاق و شناسايى نقطه نظرهاى قرآنى در موضوعات مختلف آن دانسته و بدان همت گمارد.
وقتى اين سخن به ميان مى آيد كه مى خواهيم نظر قرآن را درباره مباحث فلسفه اخلاق شناسايى كنيم و دريابيم كه براى مثال، از نظر قرآن چه رابطه اى ميان هست ها و الزامهاى اخلاقى و رفتارى است و يا بفهميم كه اخلاق از منظر وحى امرى ثابت و مطلق است يا نسبى و متغير، پيش از آن بايد مشخص كنيم آيا پرداختن به اين گونه مقولات در حيطه وظايف كتاب آسمانى مى گنجد، و آيا درست است كه ما انتظار داشته باشيم پاسخ اين پريشها را از قرآن دريافت كنيم؟ و در صورتى كه پاسخ دو سئوال يادشده، مثبت باشد، بايد به اين پرسش نيز، جواب دهيم كه پردازش قرآن به اين گونه مباحث، چگونه است، آيا موضوعات، با صراحت و روشنى مورد داورى قرار گرفته اند يا مى بايست آنها را از طريق دلالتهاى التزامى و تضمنى و براساس معيارهاى منطقى به دست آوريم؟ كسانى كه با قرآن و معارف آن آشنايى داشته و فرهنگ گفتارى و رسالت هدايتى و تربيتى قرآن را مورد پژوهش قرارداده باشند، به آسانى در مى يابند كه پرسشهاى مربوط به فلسفه اخلاق و موضوعات آن هرگز به طور صريح، آن گونه كه در كتابها و مقالات فلسفه اخلاق آمده، در قرآن مطرح نشده است. چه اين كه ماهيت رسالت قرآن، پرداختن به اين مقولات را ـ به شكلى كه در علوم بشرى مطرح شده ـ برنمى تابيده است. با اين همه نمى توان مدعى شد كه قرآن هيچ ديدگاه و نظر ويژه اى درباره پرسشهاى فلسفه اخلاق ندارد، بلكه بايد اذعان داشت كه اصالت و اعتبار توصيه هايى اخلاقى قرآن و اهتمام آن به تعليم و تربيت و تزكيه انسانها، منوط به داشتن مبانى محكم و مشخص در زمينه موضوعاتى است كه فلسفه اخلاق به آنها پرداخته است. بنابراين نمى توان معتقد شد كه وحى بى آن كه نظرى در بنيادها و ديدگاهى در مسائل زيربنايى اخلاق داشته باشد، به صورت بسيط به تعليم يك سلسله از بايدها و نبايدهاى اخلاقى رو آورده باشد! بلى! كسانى مى توانند چنين اعتقادى را ابراز دارند كه يا به اصالت و حقانيت وحى معتقد نباشند و يا حكمت و علم الهى را ناچيز انگاشته و براى امر و نهى خداوند و رهنمودهاى او، ارزشى عينى و واقعى قائل نباشند!
چنانكه تبيين شد، موضوع مهم دراين تحقيق، انتخاب شيوه درست براى شناسايى نظريه هاى قرآن است، و شناخت پاسخهاى قرآن به پرسشهاى فلسفه اخلاق، فرع براين است كه نخست، پرسشهاى فلسفه اخلاق براى پژوهشگر، شفاف و بى ابهام باشد. بنابراين اگر در مجموعه مقالات اين نوع پژوهشهاى موضوعى، بخش درخور توجهى از حجم مطالب به توضيح و تشريح موضوعات و ديدگاههاى گوناگون اختصاص يافته است، بدان دليل است كه با پرسشهايى دقيق و تعيين شده به ساحت معارف دين روآوريم. اميد است كه اين تلاش، گامى ثمربخش در فهم نكته ها و نظرگاههاى كلام الهى باشد و خداوند وحى، ما را در مسير فهم كلام خويش يارى دهد و از افراط و تفريط ايمن بدارد.